بازی بُرد بُرد
بازی بُرد بُرد
و سرانجام نتیجهی «بُرد بُرد»، حاصل چهار سال درگیری سیاسی لبنان شد؛ نتیجهای که شاید بتواند لبنان را در آرامشی نسبی فرو برد؛ آرامشی البته نا مطلوب برای دشمن.
شاید 14مارس را پیروز قاطع و بدون چون و چرای انتخابات بدانیم اگر مانند خیلیها بانگاهی سطحی و ابتدایی به نتایج بدست آمده بنگریم، و بگوییم «به هر حال اتحاد 14مارس توانست کرسیهای بیشتری نسبت به اتحاد 8مارس در مجلس نمایندگان بدست آورد.»
برای اشراف به زوایای مختلف این مسئله باید به این سوال پاسخ بگوییم که دو طرف درگیر درپی چه نتیجهای از انتخابات لبنان بودند و چه چیزی عایدشان شد؟ پاسخ به این سوال نتیجهی بُرد بُرد را روشن تر مینماید.
خواستههای هریک
اتحاد غربگرای 14 مارس به رهبری «المستقبل» و سعد حریری این انتخابات را بازی مرگ و زندگی میدانستند . این حزب که اکثریت نسبی نمایندگان مجلس پیشین را در اختیار داشت برنامهی خود در این انتخابات را حفظ و تقویت همین اکثریت قرار داده بود. همچنین این اتحاد تلاش فراوانی کرد برای نفی ادعای اپوزیسیون یا 8مارس مبنی بر «برخورداری حمایت اکثریت مردم».
14مارس برای زمینه چینی رسیدن به آرزوی دیرینهاش یعنی خلع سلاح حزبالله، در برخی حوزههای انتخاباتی و به طور مشخص در بین مسیحیان سیاست ارعاب را در پیش گرفت. این اتحاد با استفاده از تیمهای شایعه پراکنی و دروغ پردازی و حتی دخالت مستقیم رسانههای رسمی و برخی نامزدها ادعاهای متعددی درباره حزبالله و سلاحش مطرح کرد و از این طریق مردم را از رای دادن به 8مارس میترساند. «خطر استفادهی حزبالله از سلاح در انتخابات»، «خطر بروز مجدد درگیریهای مسلحانه»، «خطر از سرگیری جنگ فراگیر از سوی اسرائیل در صورت پیروزی 8 مارس» برخی از این ادعاها بودند که توانستند برخی را از رای دادن به 8 مارس منصرف کنند.
از سوی دیگر 8مارس به رهبری «حزبالله» و سید حسن نصرالله این انتخابات را نه بازی مرگ و زندگی که انتخاباتی راهبردی برای آینده لبنان توصیف کردند. اپوزیسیون که در مجلس پیشین اقلیت را در اختیار داشت در پی بدست آوردن اکثریت نسبیی از مجلس نمایندگان لبنان و همچنین تثبیت ادعای در اختیار داشتن اکثریت مردمی بود. از سوی دیگر اتحاد 8مارس و مخصوصا حزبالله سعی کرد از این انتخابات و به طور ویژه انتخابات حوزههای انتخابی مرزی که بیشترین آسیب را در یورشهای اسرائیل دیده بودند به عنوان رفراندومی برای مقاومت اسلامی لبنان استفاده کند.
بُرد بُرد
نتیجهی انتخابات لبنان هرچه که بود پیروزی قاطعی برای هیچکدام از دو طرف در بر نداشت.
14مارس همان اکثریت کرسیهای مجلس را که در اختیار داشت دوباره به دست آورد و از این موفقیت به عنوان پیروزی تاریخی و بزرگ یاد کرد. ناگفته نماند خیلیها در سلامت همین پیروزی 14 مارس تشکیک کردند. خرید گستردهی آرا، تطمیع بعضی نامزدها در پیوستن به 14 مارس و خرج کردن مبالغ هنگفتی برای به لبنان آوردن چند صد هزار لبنانی به داخل لبنان برای کسب آرائشان از جمله اقدامات این اتحاد برای کسب این بُرد بود. همین شد که سلامت این پیروزی زیر سوال رفت.
پس از خوابیدن غبارهای سرمستی و شادمانی 14 مارسیها و پس از شمارش و تجمیع دقیق آرا واقعیتی روشن شد که پیروزی آشکاری به 8 مارس هدیه کرد. بیش از 57 درصد رای دهندگان لبنانی به نامزدهای گروه 8مارس رای داده بودند که این نشان از اکثریت مردمی این اتحاد بود؛ اکثریتی که نشان از قدرت اتحاد حامی مقاومت اسلامی و ضعف قوانین انتخاباتی لبنان داشت.
اعتماد سازی در خصوص سلاح حزبالله پیروزی دیگر جریان 8مارس در انتخابات لبنان بود. حزبالله در این انتخابات نشان داد بر خلاف ادعاهای سران 14 مارس به قواعد و اصول دموکراسی پایبند است و پس از پیروزی گروه مقابل نه تنها از سلاح خود استفاده نکرد که حتی این پیروزی را تبریک گفت.
آرای اتحاد هشت مارس در ضاحیهی جنوبی بیروت و مناطق مرزی جنوب لبنان و همچنین آرای قاطع تمامی نامزدهای حزبالله نشان از رای «آری» در رفراندوم سلاح مقاومت اسلامی لبنان بود. این سومین و مهمترین پیروزی اتحاد هشت مارس به حساب میآید.
آرامش نامطلوب
نصیب هرکدام از احزاب 8 مارس و 14 مارس در این انتخابات بردی و باختی بود؛ نتیجهای که هر چیز غیر از آن ممکن بود لبنان را به دامن درگیریهایی دوباره گرفتار کند. به نظر میرسد این نتیجه آرامشی نسبی برای لبنان در پی خواهد داشت؛ آرامشی که اصل مبارزات سیاسی حزب الله برای کسب همین آرامش بود؛ آرامشی داخلیی که نیاز اولیه حزبالله است برای پرداختن به برنامهی اصلی؛ آرامشی نامطلوب برای قاتلین عماد مغنیه.
و سرانجام نتیجهی «بُرد بُرد»، حاصل چهار سال درگیری سیاسی لبنان شد؛ نتیجهای که شاید بتواند لبنان را در آرامشی نسبی فرو برد؛ آرامشی البته نا مطلوب برای دشمن.
شاید 14مارس را پیروز قاطع و بدون چون و چرای انتخابات بدانیم اگر مانند خیلیها بانگاهی سطحی و ابتدایی به نتایج بدست آمده بنگریم، و بگوییم «به هر حال اتحاد 14مارس توانست کرسیهای بیشتری نسبت به اتحاد 8مارس در مجلس نمایندگان بدست آورد.»
برای اشراف به زوایای مختلف این مسئله باید به این سوال پاسخ بگوییم که دو طرف درگیر درپی چه نتیجهای از انتخابات لبنان بودند و چه چیزی عایدشان شد؟ پاسخ به این سوال نتیجهی بُرد بُرد را روشن تر مینماید.
خواستههای هریک
اتحاد غربگرای 14 مارس به رهبری «المستقبل» و سعد حریری این انتخابات را بازی مرگ و زندگی میدانستند . این حزب که اکثریت نسبی نمایندگان مجلس پیشین را در اختیار داشت برنامهی خود در این انتخابات را حفظ و تقویت همین اکثریت قرار داده بود. همچنین این اتحاد تلاش فراوانی کرد برای نفی ادعای اپوزیسیون یا 8مارس مبنی بر «برخورداری حمایت اکثریت مردم».
14مارس برای زمینه چینی رسیدن به آرزوی دیرینهاش یعنی خلع سلاح حزبالله، در برخی حوزههای انتخاباتی و به طور مشخص در بین مسیحیان سیاست ارعاب را در پیش گرفت. این اتحاد با استفاده از تیمهای شایعه پراکنی و دروغ پردازی و حتی دخالت مستقیم رسانههای رسمی و برخی نامزدها ادعاهای متعددی درباره حزبالله و سلاحش مطرح کرد و از این طریق مردم را از رای دادن به 8مارس میترساند. «خطر استفادهی حزبالله از سلاح در انتخابات»، «خطر بروز مجدد درگیریهای مسلحانه»، «خطر از سرگیری جنگ فراگیر از سوی اسرائیل در صورت پیروزی 8 مارس» برخی از این ادعاها بودند که توانستند برخی را از رای دادن به 8 مارس منصرف کنند.
از سوی دیگر 8مارس به رهبری «حزبالله» و سید حسن نصرالله این انتخابات را نه بازی مرگ و زندگی که انتخاباتی راهبردی برای آینده لبنان توصیف کردند. اپوزیسیون که در مجلس پیشین اقلیت را در اختیار داشت در پی بدست آوردن اکثریت نسبیی از مجلس نمایندگان لبنان و همچنین تثبیت ادعای در اختیار داشتن اکثریت مردمی بود. از سوی دیگر اتحاد 8مارس و مخصوصا حزبالله سعی کرد از این انتخابات و به طور ویژه انتخابات حوزههای انتخابی مرزی که بیشترین آسیب را در یورشهای اسرائیل دیده بودند به عنوان رفراندومی برای مقاومت اسلامی لبنان استفاده کند.
بُرد بُرد
نتیجهی انتخابات لبنان هرچه که بود پیروزی قاطعی برای هیچکدام از دو طرف در بر نداشت.
14مارس همان اکثریت کرسیهای مجلس را که در اختیار داشت دوباره به دست آورد و از این موفقیت به عنوان پیروزی تاریخی و بزرگ یاد کرد. ناگفته نماند خیلیها در سلامت همین پیروزی 14 مارس تشکیک کردند. خرید گستردهی آرا، تطمیع بعضی نامزدها در پیوستن به 14 مارس و خرج کردن مبالغ هنگفتی برای به لبنان آوردن چند صد هزار لبنانی به داخل لبنان برای کسب آرائشان از جمله اقدامات این اتحاد برای کسب این بُرد بود. همین شد که سلامت این پیروزی زیر سوال رفت.
پس از خوابیدن غبارهای سرمستی و شادمانی 14 مارسیها و پس از شمارش و تجمیع دقیق آرا واقعیتی روشن شد که پیروزی آشکاری به 8 مارس هدیه کرد. بیش از 57 درصد رای دهندگان لبنانی به نامزدهای گروه 8مارس رای داده بودند که این نشان از اکثریت مردمی این اتحاد بود؛ اکثریتی که نشان از قدرت اتحاد حامی مقاومت اسلامی و ضعف قوانین انتخاباتی لبنان داشت.
اعتماد سازی در خصوص سلاح حزبالله پیروزی دیگر جریان 8مارس در انتخابات لبنان بود. حزبالله در این انتخابات نشان داد بر خلاف ادعاهای سران 14 مارس به قواعد و اصول دموکراسی پایبند است و پس از پیروزی گروه مقابل نه تنها از سلاح خود استفاده نکرد که حتی این پیروزی را تبریک گفت.
آرای اتحاد هشت مارس در ضاحیهی جنوبی بیروت و مناطق مرزی جنوب لبنان و همچنین آرای قاطع تمامی نامزدهای حزبالله نشان از رای «آری» در رفراندوم سلاح مقاومت اسلامی لبنان بود. این سومین و مهمترین پیروزی اتحاد هشت مارس به حساب میآید.
آرامش نامطلوب
نصیب هرکدام از احزاب 8 مارس و 14 مارس در این انتخابات بردی و باختی بود؛ نتیجهای که هر چیز غیر از آن ممکن بود لبنان را به دامن درگیریهایی دوباره گرفتار کند. به نظر میرسد این نتیجه آرامشی نسبی برای لبنان در پی خواهد داشت؛ آرامشی که اصل مبارزات سیاسی حزب الله برای کسب همین آرامش بود؛ آرامشی داخلیی که نیاز اولیه حزبالله است برای پرداختن به برنامهی اصلی؛ آرامشی نامطلوب برای قاتلین عماد مغنیه.
این یادداشت در شمارهی 105 نشریهی دیدار آشنا منتشر شد
آقای رفسنجانی کاش دلتان برای انقلاب بسوزد
آقای اکبر هاشمی رفسنجانی بهرمانی! چون پدرم و حتی کتاب ادبیات فارسی کلاس دوم راهنمایی یادم داده است، سلام.
از روزی که نامهی لبریز از مهر و عطوفتتان را به دوست، یار و همسنگر قدیمیتان خواندم بیشتر از یک هفته میگذرد. دوست دارم نامهای هم من به شما که یکی از استوانههای نظام هستید و زندگیتان را خرج این انقلاب کردهاید بنویسم. فکر میکنم تلاشها و از جان گذشتگیهای سیسال گذشتهی شما برکسی پوشیده نباشد و البته تلاشهای شبانه روزی چهار سال گذشتهتان. دوست دارم به پاس تمام این زحمات برایتان بنویسم که خسته نباشید.
تا قبل از این سکوت یک هفتهای، تلاشهای شبانه روزی چهار سال گذشتهتان را حمل به صحت میکردم -میگویند این کار برای آرامش آدمها خیلی خوب است- میگفتم لابد پیش خودتان فکر کردهاید ریاستجمهوری آقای احمدی نژاد آسیب جبران ناپذیری است به انقلاب و آرمانها و اهدافش. لابد فکر کردهاید مدیریت این آقا باعث ریشه دار شدن مدیریت مبتنی بر کفبینی، رمالی، استخاره و خرافه خواهد شد. لابد فکر کرده اید مدیریت این آقا باعث گسترش استفادهی ابزاری از مردم، باب شدن قانون گریزی، کنار گذاشته شدن و منزوی شدن متخصصین و ریشه داران انقلاب خواهد شد. اینها به من آرامشی میداد که بله آقای رفسنجانی هم با دلسوزی انقلابی خود این مبارزات چهار ساله را رهبری میکنند ولی.
ولی شیخ اکبر! سکوت هفته گذشتهی شما تمام آن حمل به صحتها را نابود کرد و سوالهایی در ذهن من ایجاد کرده است که ترجیح میدهم جوابشان آنی که فکر میکنم نباشند. چه شد شمایی که دلتان برای قانون میسوخت و بر علیه قانون گریزی مبارزه میکردید خطاب به اینهایی که قانون را «کیلویی چند» دانستند و در خیابانها دنبال رای گشتند نامه ننوشتید. چه شد شمایی که دلتان برای استفادهی ابزاری از مردم میسوخت به اینهایی که مردم را هر روز یک طرف کشیدند تا مثلا حقشان را بگیرند نامه ننوشتید.
آقای رفسنجانی دیروز و بعد از سخنان مقام معظم رهبری منتظر بودم که نامهی جدیدی از شما خطاب به آقا بخوانم. نامهای که در آن سخنان ولایت فقیه را فصل الخطاب بخوانید و پایانی دهید بر وزن کشیهای خیابانی؛ ولی ننوشتید.
آقای هاشمی از سکوت شما عصبانی هستم و نباید بیشتر از این بنویسم. فقط خواستم خسته نباشیدی عرض کنم و خواهش کنم کمی دلتان برای انقلاب بسوزد.
برچسبها:
22خرداد,
انتخابات ایران,
رفسنجانی
از زلزلهی بزرگ تا انتخاب بزرگ
زلزله
خیلیها انفجار هزار و هشتصد کیلو تیانتی مقابل هتل سنت جورج بیروت را زلزلهی بزرگ سیاسی لبنان نامیدند؛ زلزلهای که پسلرزههایش با گذشت چهار سال هنوز ادامه دارد.
هدف، ترور رفیق بهاء الدین حریری نخست وزیر سالهای 1992 تا 1998 و 2000 تا 2004 بود؛ شخصیتی سیاسی اقتصادی که تلاشهایش برای بازسازی لبنانِ ویرانِ پس از پانزده سال جنگ داخلی، محبوبیت مردمی زیادی برای او آورده بود. تحصیلات عالیهی بازرگانی داشت و در دههی هشتاد در لیست صد ثروتمند جهان قرار گرفت.
شاید بتوان رویهی سیاسی رفیق را در پاسخی که به سؤال خبرنگار شبکهی بی بی سی در سال 2001 داد بشناسیم. تیم سباستین پرسید: «چرا حاضر به تسلیم نیروهای حزبالله نشدید در حالی که ایالات متحدهی آمریکا حزبالله را یک گروه تروریستی معرفی کرده است؟» حریری پاسخ داد: «تنها حزب الله است که از لبنان در مقابل اسرائیل و اشغال حفاظت میکند.» خبرنگار با یادآوری جملهی معروف جرج بوش "یا با ما باش یا با تروریستها" پرسید: «آیا از عواقب این کار آگاه و آمادهی آنها هستی؟» رفیق حریری گفت: «امیدوارم عواقبی وجود نداشته باشد ولی در صورتی که عواقبی به ما تحمیل شود با آنها تعامل میکنیم.» رفیق حریری ادامه میدهد: «من با هر گونه کشت و کشتار نوع بشر مخالفم؛ چه اسرائیلی، چه فلسطینی، چه سوری، چه لبنانی. من راه حل مشکلات را در گفتگو میبینم.»
هدف، ترور رفیق بهاء الدین حریری نخست وزیر سالهای 1992 تا 1998 و 2000 تا 2004 بود؛ شخصیتی سیاسی اقتصادی که تلاشهایش برای بازسازی لبنانِ ویرانِ پس از پانزده سال جنگ داخلی، محبوبیت مردمی زیادی برای او آورده بود. تحصیلات عالیهی بازرگانی داشت و در دههی هشتاد در لیست صد ثروتمند جهان قرار گرفت.
شاید بتوان رویهی سیاسی رفیق را در پاسخی که به سؤال خبرنگار شبکهی بی بی سی در سال 2001 داد بشناسیم. تیم سباستین پرسید: «چرا حاضر به تسلیم نیروهای حزبالله نشدید در حالی که ایالات متحدهی آمریکا حزبالله را یک گروه تروریستی معرفی کرده است؟» حریری پاسخ داد: «تنها حزب الله است که از لبنان در مقابل اسرائیل و اشغال حفاظت میکند.» خبرنگار با یادآوری جملهی معروف جرج بوش "یا با ما باش یا با تروریستها" پرسید: «آیا از عواقب این کار آگاه و آمادهی آنها هستی؟» رفیق حریری گفت: «امیدوارم عواقبی وجود نداشته باشد ولی در صورتی که عواقبی به ما تحمیل شود با آنها تعامل میکنیم.» رفیق حریری ادامه میدهد: «من با هر گونه کشت و کشتار نوع بشر مخالفم؛ چه اسرائیلی، چه فلسطینی، چه سوری، چه لبنانی. من راه حل مشکلات را در گفتگو میبینم.»
حریری همچنین در رابطه با حضور نظامی سوریه در لبنان گفت: «سوریه برای حمایت، در لبنان باقی خواهد ماند؛ تا زمانی که دیگر نیازی نباشد. آنگاه لبنان از سوریه میخواهد به حضور نظامی خود پایان دهد.»
رفیق حریری به نوعی حلقه واسط گروهها و طوایف مختلف لبنانی و منظقهای بود؛ از حزب الله حمایت میکرد و با جرج بوش روابط گرمی داشت و هیچ گاه حضور نظامی سوریه را در لبنان به طور مطلق نفی نمیکرد. به همین دلایل بود که روز تشییع رفیق حریری ناقوس کلیساها و منارههای مساجد هر دو به صدا در آمدند.
پس از زلزله
«چه کسی و با چه هدفی حریری را کشت؟» سؤالی است که شروع کشمکشهای گروههای سیاسی، پس از ترور حریری بود.
دو پاسخ متضاد برای این پرسش، لبنانیها را به دو گروه متضاد تقسیم کرد؛ دو گروهی که قبل از ترور رفیق حریری، در موضوع قطعنامهی 1559 شورای امنیت سازمان ملل متحد اختلاف داشتند.
قطعنامهی 1559 در دو بند، مورد اختلاف گروههای لبنانی بود؛ دو بندی که هر یک به نوعی به سود رژیم اشغالگر قدس بود. بند اول الزام خروج همهی نیروهای غیر لبنانی از لبنان و بند دوم الزام به انحلال و خلع سلاح همهی نیروهای شبه نظامی لبنانی و غیر لبنانی.
هدف بند اول، نیروهای ارتش سوریه بودند؛ نیروهایی که بر اساس توافقنامهی «طائف» برای محافظت از لبنان در برابر اشغال، در خاک لبنان حضور نظامی داشتند و منظور از بند دوم خلع سلاح و انحلال شاخهی نظامی حزبالله بود؛ حزباللهی که در دو دههی گذشته خاری در چشمان اسرائیل بود.
گروه اول از چهار حزب تشکیل شده بود: جریان غربگرای المستقبل به رهبری سعد الدین حریری، پسر رفیق حریری؛ حزب سوسیالیست پیشرو به ریاست ولید جنبلاط که به موضعگیریهای بسیار تند علیه ایران و سوریه معروف است و همچنین ردپایش در بسیاری از ترورهای مذهبی و قومی لبنان یافت میشود؛ حزب نیروهای لبنانی به رهبری سمیر جعجع، مسئول عملیات ربودن چهار دیپلمات ایرانی که پروندههای متعددی نیز در همکاری با سازمان جاسوسی موساد دارد؛ و حزب آزاد ملی به رهبری میشل عون.
این گروه عامل ترور را سوریه اعلام کرد. اختلافات اخیر بین سوریه و حریری در موضوع حمایت سوریه از امیل لحود در موضوع ریاست جمهوری و همچنین وسعت و کیفیت عملیات ترور که نیاز به یک ارتش کوچک داشت، از مهمترین دلایل این گروه برای ادعای دست داشتن سوریه در ترور بود. با اینکه هیچگاه دلیل محکمی برای نقش داشتن سوریه در این عملیات ارائه نشد ولی گروههای لبنانی مخالف سوریه استفادهی سیاسی خود را از این اتهام بردند. کمتر از سه ماه پس از ترور رفیق حریری سوریه 14000 نیروی نظامی خود را از خاک لبنان خارج کرد.
گروه دوم به رهبری سید حسن نصرالله، دبیر کل حزبالله و سایر گروههای مقاومت از جمله حزب امل به رهبری نبیه برّی، پی به نقشهی آمریکا و اسرائیل بردند و از همان ابتدا این عملیات را در راستای نقشهی راهبردی ایجاد تفرقه در میان گروههای لبنانی و ایجاد حاشیهی امن برای رژیم اشغالگر قدس دانستند. این گروه به خوبی فهمیدند که خروج نیروهای سوری شروعی است برای اجرای کامل قطعنامهی 1559 و به دنبال آن، خلع سلاح حزبالله.
سید حسن نصرالله برای برهم زدن این طرح آمریکایی-اسرائیلی در اقدامی هوشمندانه مردم لبنان و احزاب مختلف را به شرکت در اجتماع بزرگی در حمایت و تشکر از نیروهای سوری و همچنین محکومیت قطعنامهی 1559 شورای امنیت دعوت کرد.
تجمع بزرگی که رسانهها آن را نزدیک به یک میلیون و 750 هزار نفر تخمین زدند، در پاسخ به دعوت سید حسن نصرالله در روز 8 مارسِ بیروت شکل گرفت. از این پس، اینگروه به نام «اتحاد 8 مارس» نامیده شد.
سید در این اجتماع که بسیاری از کارشناسان، آن را بینظیر توصیف کردند، با صراحت تمام اعلام كرد: «قطعنامهی 1559، مقاومت لبنان را هدف قرار داده است و ما اجازه نخواهيم داد كه اين قطعنامه اجرا شود.» سید حسن همچنین در جملهای کلیدی و تاریخی خطاب به سران رژیم اشغالگر قدس گفت: «آنچه را که با جنگ به دست نیاوردید، هرگز با سیاسیکاری به دست نخواهید آورد.»
شش روز پس از اجتماع 8 مارس و یک ماه پس از ترور رفیق حریری در تاریخ 14 مارس 2005 گروه مقابل، به رهبری سعد حریری اجتماع یک میلیون نفرهای در بیروت شکل داد؛ اجتماعی که به میتینگ سیاسی توهین به سوریه و حامیانِ لبنانیاش تبدیل شد.
خروج هرچه زودتر نیروهای سوریه و اجرای کامل قطعنامهی 1559 از خواستههای این گروه بود.
از آن پس این گروه به اتحاد 14 مارس شناخته شدند.
اتحادهای 8 مارس و 14 مارس، دو گروه بزرگ لبنانی هستند و پس از ترور رفیق حریری در لبنان شکل گرفتند. هرکدام از این اتحادها لبنان را به یک سو میکشد.
گروه 14 مارس تعادل نسبی رفیق حریری را در تعامل با غرب به کار نمیگیرد و آشکارا سیاستهای آمریکا را در لبنان پیاده میکند. انزوای سوریه که به نوعی قدرتی منطقهای شمرده میشود، یکی از برنامههای آمریکا است که نیروهای 14 مارس سعی در اجرای آن دارند. این اتحاد، دیپلماسی برای مقابله با اسرائیل انتخاب کرده است و هرگونه مقاومت مسلحانه را بیفایده میداند. کشتزارهای شبعا را متعلق به سوریه میداند و مدعی است نباید برای زمینهایی که به ما مربوط نیست اقدامی بکنیم.
در مقابل، گروه 8 مارس آمریکا را دشمن، و سوریه را یار و یاور میداند. مقاومت مسلحانه را از تأثیرگذارترین شیوههای مقابله با اسرائیل، و گفتگو بدون پشتوانهی قدرت را بیفایده میداند؛ و برای بازپسگیری کشتزارهای شبعا حاضر به پرداخت هر قیمتی هست.
شاید چنین شکاف عمیق سیاسی بین این دو گروه لبنانی نتیجهی فقدان حلقهی وصل باشد؛ حلقهی وصلی که دشمن به خوبی هدف قرار داد تا شاید سیاست کهنه ولی کارآمد "تفرقه بینداز و حکومت کن" باز هم نتیجه دهد.
پسلرزهها
ـــ به دست گرفتن اکثریت مجلس توسط نیروهای 14 مارس.
ترور رفیق حریری لبنانیها را در فضایی احساسی و عاطفی فرو برد؛ فضایی که برای هرگونه بهرهبرداری سیاسی آماده بود. گروه 14 مارس با درک درست این موقعیت، تلاش کرد از این برکهی گلالود ماهیهای طلایی صید کند. اجرای کامل قطعنامهی 1559 و پیرو آن، خلع سلاح حزبالله یکی از این ماهیهای طلایی بود که هیچگاه دستان جریان 14 مارس به آن نرسید.
ولی این فضای عاطفی مظلومنماییهای پس از آن، دو دستآورد مهم برای گروه 14 مارس به همراه داشت. دستآورد اول خروج کامل و پیش از موعد نیروهای سوری از لبنان بود که این، خوشخدمتی بزرگی برای آمریکا بود. دستآورد دوم به دست آوردن اکثر کرسیهای مجلس پارلمانی لبنان بود.
ـــ جنگ 33 روزه و کارشکنیهای گروه 14 مارس
در حالی که در زمان جنگ 33 روزه، حزبالله تمام توان خود را متوجه درگیریهای سخت نظامی با به اصطلاح قدرتمندترین ارتش خاورمیانه کرده بود، سختترین فشارهای سیاسی داخلی و بینالمللی را نیز تحمل میکرد. به تعبیر دیگر آمریکا و اسرائیل که در ابتدا از شکست نظامی حزبالله در جنگ اطمینان داشتند، جبههی داخلی و سیاسی را نیز علیه حزبالله گشودند تا پس از جنگ، حزبالله، هم از نظر سیاسی و هم از نظر نظامی نابود شده باشد. سید حسن نصرالله پاسخ این توطئه را دو سال قبل و در سخنرانی روز 8 مارس سال 2005 داده بود. سید حسن نصرالله گفته بود «آنچه را که با جنگ به دست نیاوردید، هرگز با سیاسیکاری به دست نخواهید آورد.»
در باب کارشکنیهای گروه 14مارس در جنگ 33 روزه همین کافی است که شائل ایوب، سردبیر مسیحی روزنامهی الدیار پس از جنگ 33 روزه نام «صهیونیستهای داخلی» را برای این گروه پیشنهاد داد. شاید بتوان دلایل این نامگذاری را از طریق نظرات و مصاحبههای این گروه در زمان جنگ، بهتر شناخت. سعد الدین حريري فرزند رفیق حریری و رئیس جریان المستقبل و به نوعی سردمدار اتحاد 14 مارس، در روزهاي ابتدایی جنگ اعلام كرد كه ما حزبالله را در پايان جنگ محاكمه خواهيم كرد. ولید جنبلاط هم گفت: «تا حزبالله خلع سلاح نشود، جنگ متوقف نميشود.» و حتي در اظهار نظر دور از تصوری نخست وزیر لبنان، فؤاد سنیوره گفت: «تا حزبالله خلع سلاح نشود جنگ را متوقف نميكنيم.» گویی این اتحاد از خلال درگیریها در پی منافع خود میگشت.
این کارشکنیها علاوه بر عمیقتر کردن شکاف جریان 14 مارس و 8 مارس در بین متحدین 14 مارس هم تفرقه ایجاد کرد که منجر به کنارهگیری حزب آزاد ملی به رهبری میشل عون از این جریان و پیوستنش به نیروهای 8 مارس یا نیروهای مخالف دولت شد.
ـــ اعتصاب بزرگ بیروت
پس از پیروزی قاطع و همهجانبهی حزبالله در بعد نظامی جنگ 33 روزه، سید حسن نصرالله در نخستين حضورش ميان مردم لبنان کلید شروع جنگ سیاسی داخلی را چرخاند. نصرالله در بزرگترین اجتماع بشری تاریخ لبنان و در جشن پیروزی مقاومت، دولت وقت را بیکفایت، ضعیف و در حل مشکلات داخلی ناتوان اعلام کرد و از تشکیل دولت وحدت ملی سخن به میان آورد.
این سخنان سید حسن و همچنین مصاحبههای دیگر مقامات حزبالله با رسانهها نقاب از چهرهی آمریکایی دولت فؤاد سنیوره برداشت و «برکناری دولت و انتخابات زود هنگام مجلس» را به یک خواست عمومی مبدل ساخت.
اتحاد 8 مارس در مرحلهی اول این نبرد سیاسی با تکیه بر پشتوانهی مردمی که پس از پیوستن حزب آزاد ملی به این اتحاد، نزدیک به دو سوم جمعیت لبنان را تشکیل میداد طرح کابینهی وحدت ملی را مطرح کرد. در این طرح نیروهای 8 مارس حداقل بايد يك سوم به اضافه يك نفر از وزراي كابينه را تشكيل دهند تا كابينه نتواند هيچ قانوني عليه مقاومت تصويب كند. این طرح به نام 11+19 شناخته شد. 14 مارس که در انتخابات 2005 لبنان با تکیه بر عواطف عمومی، اکثریت مجلس و دولت را در اختیار گرفته بود به هیچ وجه زیر بار این خواستهی مشروع 8 مارس نرفت و از آن به عنوان خودکشی سیاسی نام برد.
در مرحلهی دوم مبارزهی سیاسی، حزبالله و حزب امل تمام وزرای شیعی خود را از دولت، بیرون کشید تا این گونه، دولت از مشروعیت قانونی ساقط شود. استعفای سران دولت از جمله فؤاد سنیوره و برگزاری انتخابات زودرس از خواستههای 8 مارس در این مرحله بود. 14 مارس با وجود فشارهای داخلی و بینالمللی پشت خود را به آمریکا گرم میدید و تن به هیچ یک از خواستههای دو سوم مردم لبنان نداد. نیروهای 8 مارس در این مرحله تحصن بزرگی با نصب بیش از 600 خیمه در مرکز بیروت تشکیل دادند و اعلام کردند که تا استعفای دولت، تحصن ادامه پیدا خواهد کرد؛ حتی اگر ده سال.
ـــ تبدیل کشمکشهای سیاسی به درگیریهای نظامی
پس از اعتصاب بزرگ مخالفین دولت یا اتحاد 8 مارس، جناح 14 مارس و حامی اولش آمریکا خود را در سرازیری شکست دیدند. خیلیها معتقدند سران 14 مارس راه برونرفت را در همان عامل پیروزی انتخابات سال 2005 دیدند؛ استفاده از فضای عاطفی و استفاده از احساسات مظلومخواهی مردم لبنان. پس از این، ترورهای سریالی سران و حامیان این جناح شروع شد.
ترور پير جميّل وزير صنايع دولت سنيوره و فرزند امين جميّل رئيس جمهور پيشين لبنان و رهبر حزب مسيحي کتائب و یکی از سرشاخههای جناح 14مارس، دور جدیدی از درگیریهای این دو اتحاد را آغاز کرد.
تشييع جنازه وزير مقتول، به ميتينگ سياسي گروههاي مخالف 8 مارس تبدیل شد؛ میتینگی که یادآور تجمعهای دو سال پیش و پس از ترور رفیق حریری بود. در این مراسم بدترین توهینها به جناح 8 مارس و سید حسن نصرالله صورت گرفت و عکس سید حسن نصرالله را پاره کردند.
این اتفاقات شروع اولین درگیری محدود مسلحانه بین دو گروه در بیروت بود. قشرهای مختلف مردم که احساساتشان از این اقدام گروه اکثریت آزرده شده بود، اقدام به بستن راه فرودگاه بیروت کردند. اگر تیزبینی و پیام راهگشای سید حسن نصرالله نبود لبنان به سوی شروع درگیریهای نظامی پیش میرفت. سید حسن نصرالله در پیامی صریح خطاب به هواداران گفت: «براي اجتناب از هر گونه اشتباه و براي اينکه هيچ کس در اين مسير نيفتد از تمامي هواداران ميخواهم که از خيابانها خارج شوند و به منازل خود بازگردند. بايد تاب و تحمل پاره کردن تصاوير، دشنام و اهانت و استهزاء را داشته باشيم و منضبط عمل کنيم و اقدامي خارج از چارچوب قانون انجام ندهيم.»
در طول 18 ماه تحصن جناح اقلیت، چندین بار اتفاقات مشابه به وقوع پیوست ولی هر بار سید حسن نصرالله مردم را به آرامش دعوت میکرد و میگفت «تیرهای تفنگهای ما فقط سینهی صهیونیستهای اشغالگر را هدف میگیرند.»
این مدارا و مماشات تا جایی پیش رفت که 14مارسیها سلاح مقاومت را هدف گرفتند؛ سلاحی که خط قرمز حزبالله است.
در شرایطی که تحصن 18 ماههی حامیان 8 مارس به قوت پایدار بود و سران 8 مارس خبر از آمادگی برای تحصن ده ساله میدادند و گفتگوهای چندین هفتهای دو جناح به نتیجهی مشخصی نمیرسید، دو گروه به دنبال به دست آوردن امتیازات از همدیگر افتادند.
در این مرحله بود که دولت خبر از دو مصوبه داد که بیروت را وارد جنگی شش روزه کرد.
مصوبهی اول، برکناری رئیس امنیت فرودگاه بیروت به بهانهی کشف دوربینهای مخفی حزبالله بود. این کار با هدف کور کردن چشم ناظر حزبالله بر رفتوآمدهای فرودگاه لبنان انجام شد. دومین مصوبه، ممنوع اعلام کردن شبکهی مخابراتی حزبالله بود؛ شبکهی مخابراتیای که از مهمترین سلاحهای حزبالله و یکی از برگ برندههای حزبالله در جنگ 33 روزه به حساب میآمد.
سید حسن نصرالله در واکنش به این دو مصوبه، در نشستی خبری که از طریق ویدیو کنفرانس صورت میگرفت به صراحت گفت: «دستی که به سلاح حزبالله دراز شود را قطع میکنیم.» سید حسن نصرالله در ابتدای این نشست خبری گفت: « شما از طریق همین شبکهی مخابراتی با من در ارتباط هستید.»
این، شروع درگیریهای مسلحانهی شش روزهی بیروت بود؛ درگیریهایی که خیلیها را به یاد جنگهای داخلی 15 ساله انداخت. این درگیریها به شکست و تصرف تمامی دفاتر و مواضع جریان 14 مارس از جمله شبکهی تلویزیونی حزب المستقبل انجامید. حزبالله و حزب امل پس از تصرف این مواضع آنها را به ارتش لبنان تحویل دادند. شکست کامل مواضع اتحاد 14 مارس کشمکشهای 18 ماههی لبنان را به سمت حل و فصل مشکلات پیش برد.
ـــ توافق دوحه
کشمکشهای سیاسی آن قدر ادامه پیدا کرد که بالاخره جریان 14 مارس مجبور شد در سال 2008 و در پی توافقنامهی دوحه به کابینهی وحدت ملی تن دهد.
پس از ۱۸ماه نارآمی داخلی و به اوج رسیدن این درگیریها در ماه مه ۲۰۰۸، رهبران و نمایندگان دو گروه لبنانی برای جلوگیری از خاطرهی تلخ جنگ داخلی پانزده ساله و برای خارج شدن از بنبست سیاسی به دعوت امیر قطر در شهر دوحه گردآمدند.
پس از پنج روز گفتگو و کشمکش و پس از چند بار تا مرز شکست گفتگوها پیش رفتن، دو گروه 14 و 8 مارس به درگیریهای 18 ماهه پایان دادند.
دو گروه به توافق رسیدند میشل سلیمان رئیس جمهور لبنان باشد. 16 کرسی از دولت به 14 مارس و 11 کرسی به 8 مارس تعلق گرفت و سه کرسی باقیمانده به میشل سلیمان واگزار شد. این در حالی است که 14 مارسیها طرح 19+11 سید حسن نصرالله را که در ابتدای درگیریهای سیاسی ارائه شده بود، خودکشی سیاسی دانستند و به هیچ عنوان تن به این طرح ندادند.
طرح تدوین قانون جدید انتخاباتی و قانون جدید برای تقسیم کشور به مناطق انتخاباتی کوچکتر از دیگر مصوبات این توافقنامه بود.
همچنین دو طرف توافق کردند که از این پس در درگیریهای داخلی از سلاح استفاده نشود و چادرهای اعتصاب در مرکز بیروت نیز برچیده شوند.
ویرانی یا آبادی
اکنون لبنان پس از چهار سال جنگ و درگیری و ناآرامی و کشمکش، انتخابات سرنوشتسازی پیش رو دارد. مردم لبنان در پیشگاه انتخابی هستند که نمیتوان به راحتی گفت: "پایاندهندهی درگیریها است" و لبنان امن و آرام را به ارمغان خواهد آورد. یک سوی انتخابات 14 مارسی است که حمایت رسمی و علنی آمریکا و حامیانش را به دنبال دارد، تا جایی که سفارت آمریکا در بیروت به ستاد تبلیغاتی این حزب تبدیل شده است؛ و سوی دیگر آن 8 مارسی که به حمایت و طرفداری علنی از ایران و سوریه و مقاومت مسلحانهی فلسطین معروف است.
دو گزینهی کاملا متضادی که بیشک پس از انتخابات و فرونشستن هیاهوها نه بازنده دست از مبارزه خواهد کشید و نه پیروز، حاضر به تساهل و تسامح خواهد بود.
پیشبینی نتایج انتخابات در این شرایط البته کار دشواری است و بیشک اختلاف در نتیجه نیز بسیار اندک و جزئی، و در عین حال تأثیرگذار خواهد بود. ولی با نگاهی عمیق به بافت قومی و تاریخ چند سال گذشتهی لبنان و همچنین بررسی برنامهها و شعارها و اهداف انتخاباتی احزاب لبنانی میتوان تصویری شفافتر از نتایج انتخابات ماه مه 2009 ترسیم کرد.
گذشته از اینکه در رابطه با پراکندگی جمعیت قومی، طایفهای و مذهبی لبنان نمیتوان سخن مستند و مستدلی گفت (چرا که تاریخ آخرين آمارگيري رسمی لبنان باز میگردد به سال 1943؛ 66 سال پیش.)، دانستن آمار دقیق هم به ترسیم تصویر درست، کمکی نخواهد کرد. با نگاهی هرچند سطحی به چند اجتماع بزرگ چند سال اخیر لبنان صحت این مدعا مشخص میشود. لبنانیها «بر خلاف آنچه دشمنانشان میخواهند» آنچنان دچار اختلافهای قومی و مذهبی نیستند. نتیجه آن که این فاکتور نمیتواند ملاک درستی برای پیشبینی انتخابات پیش روی لبنان باشد هرچند آخرین آمارهای غیر رسمی حاکی از 45 درصد شیعهها، 25 درصد مسیحیها، 25 درصد اهل سنت و 5 درصد دروزها هست. آماری که به طور کامل به سود نیروهای 8 مارس و حامی مقاومت است.
بیشک در شرایطی که ملت لبنان بیش از 4 سال در التهاب و تورم و درگیری و خشونت به سر بردهاند آرامش و فضای باز سیاسی، مهمترین نیاز این مردم است؛ آرامشی که در آن بتوانند چند صباحی به خانه و کاشانهی خود بپردازند و «زندگی کنند».
با این وجود سران 14 مارس که این انتخابات را بازی مرگ و زندگی میدانند خط و نشانهایی برای این انتخابات کشیدهاند که بوی شروع مجدد نا آرامیها را میدهد. از سوی جناح 14 مارس بارها اعلام شده است در صورت پیروزی در انتخابات، 8 مارس را در حکومت شرکت نمیدهند و در صورت شکست در انتخابات، در حکومت 8 مارس شرکت نخواهند کرد؛ اتفاقی که در صورت وقوع، بار دیگر صحنهی داخلی لبنان را تاریک میکند و این کاملا با شعارهای ظاهری این اتحاد غربگرا تفاوت دارد.
از آن سو اتحاد 8 مارس بارها از طریق مصاحبه و رسانهها و حتی برنامهی مدون انتخاباتیاش اعلام کرده است در صورت پیروزی در انتخابات از نیروهای 14 مارس نیز در در حکومت استفاده میکند و به این طریق به طور عملی و واقعی به شعارهای امنیت و آرامش و استقلال جامهی عمل بپوشاند.
با کنار هم قرار دادن موارد بالا و بررسی دقیقتر و جزئیتر مناطق انتخاباتی و ترکیب و چینش کاندیداها میتوان پیشبینی کرد نیرهای 8 مارس دست کم با تفاوت سه کرسی پیروز انتخابات خواهند بود؛ نتیجهای که در صورت وقوع، لبنان را به سمت و سوی آرامش میکشاند؛ اگر بگذارند!
این یادداشت در شمارهی 104 نشریهی دیدار آشنا منتشر شد.
برچسبها:
احزاب سیاسی لبنان,
انتخابات لبنان,
چهارده مارس,
حزب الله,
رفیق حریری,
سید حسین نصرالله,
لبنان,
هشت مارس
اشتراک در:
پستها (Atom)